خاطرات سفر با موتور

بابک ابراهیمی

311

 

روزنوشت خاطرات سفر با موتور…

خاطرات سفر با موتور – بابک ابراهیمی

 

اختصاصی ماهنامه سفرنویسان

 

روز اول : پنج‌شنبه 28/12/99

  • قرار را بر این گذاشتیم که صبح زود، ساعت 30 :5 حرکت کنیم.
  • در نهایت ساعت 9 صبح سفر ما آغاز شد. به اتفاق خانم فهیمه و سپیده عزیز و مهدی. اولین توقفی که داشتیم مجتمع خدماتی مهر و ماه، در نزدیکی شهر قم بود.
  • صبحانه را در مجتمع مهر و ماه بودیم، هرقدر از کیفیت مواد غذایی، فضا و خدمات خوب این مجتمع بگویم کم است. توصیه می‌کنم اگر به این سمت سفر داشتید، سری به مجتمع مهر و ماه بزنید، خالی از لطف نخواهد بود‌!
  • در طول مسیر خانم سپیده مردد بود که کل این سفر (15 روز) را می‌تواند همراه ما باشد یا خیر؟

در نهایت تصمیم سپیده عزیز بر این شد که از ما جدا شده و شب را در کاشان مانده، کمی گشت و گذار در شهر داشته باشد و  به تهران برگردد و شاید در زمان مناسب موتورش را توسط قطار حمل کرده و در بندرعباس به ما ملحق شود و . . .

  • در مسیر یک راننده محترم و با وجدان بخشی از مسیر را برای حمایت از خانم موتور سوارمان همراهی‌اش کرد. در طی سفر مردم و راننده‌گان عزیز حمایت و استقبال خوبی از ما داشتند.
  • روز اول که به اصفهان رسیدیم، هوا خیلی خوب بود و برای اقامت به سمت شهررضا رفتیم. از نقطه شروع تا شهررضا 510km راندیم البته کمی  بیشتر از حد نرمال است، توصیه می‌کنم موتور سواران عزیز روزانه 200 تا 250 کیلومتر مسافت رو طی کنند.

روز اول : 28/12/99

  • رسیدیم به “اقامتگاه دلنشین”، که بسیار هم دلنشین بود و با صفا، آقای اباذری فضای سنتی را برای پذیرایی مهیا کرده با کلکسیونی از وسایل قدیمی و نوستالژی، از آدامس خروس نشان بگیرید تا تلویزیون و رادیوهای قدیمی و . .

روز دوم و سوم سفر : 30 29/12/99

  • رفتیم به سمت قلعه ایزدخواست، هرقدر نزدیکتر می‌شدیم هیجان ما هم بیشتر می‌شد! یک قلعه‌ی بسیار آوانگارد در زمانه‌ی خود بود. بناهایی از دوره‌ی مادها مشاهده می‌شد تا دوره‌ی قاجار. اولین آپارتمان‌های جهان به ارتفاع 6-5 طبقه با کوچه‌های بسیار باریک و تاریک با استفاده از متریال‌های بومی در ساخت، بسیار چشم نواز بود. با فاصله‌ی کمی از قلعه، اولین سد قوسی جهان دیده می‌شد که در دوره سامانیان ساخته شده بود و یک‌سری ساختمان که در دوره‌ی قاجار بنا شده بود به اسم ده‌کهنه.
  • روبروی قلعه، یک کاروانسرا دیدیم و برای کمی استراحت به سمت کاروانسرا رفتیم، این کاروانسرا قدمتی 400 ساله داشت. زمان شاه عباس صفوی، که به دست آقای داوود رحیمی مرمّت و بهره برداری شده، خالی از لطف نیست چند شبی را در این کاروانسرا سپری کردن و دیدن اماکن تاریخی و طبیعی اطراف؛ مثل برج نوربخش، جاده قدیم ترانزیت، درخت 500 ساله، غار ایزدخواست و . . .
  • بعد از بازدید ایزدخواست زیبا و استراحتی کوتاه، به سمت شیراز حرکت کردیم و . . .
  • دیدن دروازه قرآن در ابتدای ورود به شیراز، حس خوب و آرامش بخشی داشت که خستگی 400km رانندگی را از تن به در کرد. وارد محله‌ای شدیم به اسم گذر سنگ سیاه، بافت قدیمی مرمّت شده‌ی چشم نواز و شگف انگیزی داشت، هرقدر از زیبایی این محله و اقامتگاه‌های بوم گردیش بگویم کم است. اما قسمت هیجان انگیز آنجا بود که رسیدیم به کوچه‌ی اقامتگاه بوم گردی. سی راه، کوچه‌ای پیچ در پیچ که عرض آن در نهایت به 5/1 متر می‌رسید و معروف بود به کوچه‌ی آشتی‌کنان.
  • نزدیک اقامتگاه که شدیم، بوی بهارنارنجی که از حیاط اقامتگاه به مشام می‌رسید، خوش آمدگویی گرم و تن نوازی برای ما شد. اقامتگاه محیط صمیمی داشت با یک گودال باغچه بسیار زیبا و با صفا که غذا آنجا سرو می‌شد، با یک ایوان کوچک، حس خانه‌های قدیمی پدربزرگ و مادربزرگ را برای ما تداعی‌گر بود.
  • بعد از جابجایی یک ‌شیراز گردی جانانه داشتیم‌! (به دنبال رستوران)
  • اوقات خوشی را در شیراز سپری کردیم، سال نو 1400 را در این شهر زیبا بودیم و در نهایت با بدرقه‌ی پر از محبت خانم دالیان، مدیر محترم اقامتگاه سی راه رفتیم به سمت شهر لار .

روز چهارم : 1/1/1400

  • به اتفاق دوستان موتور سوار شیرازی‌مان، برادران ترنج، سری زدیم به دریاچه مهارلو و در نهایت به سمت شهر لار حرکت کردیم و برای صرف نهار به پیشنهاد دوست عزیزم آقای ترنج، کباب لاری خوردیم. بسیار لذیذ و خوشمزه بود. راه را ادامه دادیم و بالاخره رسیدیم به بندر یمل و سوار لندی کرافت شدیم، دریا خیلی آرام بود، همراه بادی خیلی نرم و خوب . . .
  • رسیدیم بندر لافت در جزیره قشم و موتورها را پیاده کردیم و رفتیم به سمت اقامتگاه درشه واقع در شهرستان طبل، تازه تأسیس است، بافت سنتی دارد و شب‌هایی زنده، که از ویژگی‌های بارز این اقامتگاه است. (به نظر بنده)

روز پنجم : 3/1/1400

  • دو تن از دوستان خوبم، دانا و پویا ی عزیز هم در قشم به ما ملحق شدند. بچه‌ها موتورهایشان را گذاشتند توی قطار از تهران تا بندر و در نهایت به ما رسیدند.
  • با رفقا تصمیم گرفتیم یک سر به دره تندیس‌ها واقع در جزیره قشم بزنیم‌! این دره پر از اشکال مختلف سنگی است که شبیه هر چیزی که دلت میخواهد میتواند باشد.
  • از چاه‌کوه زیبا هم دیدن کردیم که واقعا دیدنی است.
  • بعد از چهار روز قشم گردی، از قشم زیبا حرکت کردیم به سمت میناب.
  • یک اتفاق جالب هم این میان رخ داد، از سمت بندرعباس که به سمت میناب، می‌رفتیم، در پارک غدیر بندرعباس چند غرفه بود، ایستادیم چایی بخوریم، با 3 جوان آشنا شدیم که غرفه داشتند و یک زندگی به قول خودشان چیریکی را برای خودشان تدارک دیده بودند. در همان غرفه زندگی می‌کردند و از دوستان چیریکی در حال سفر استقبال می‌کردند و به آنها سرویس غذا و جای خواب می‌دادند. بعد از صرف چای و صحبت با دوستان چیریکی رفتیم به سمت میناب و تصمیم گرفتیم شب را در میناب بمانیم. اقامتگاه هرمز یار را انتخاب کردیم، خیلی خوب بود ولی متاسفانه جا نداشت. اما یکی از گردانندگانش، محمد ذاکری عزیز ما را دعوت کرد و خانه‌ای را در اختیار ما گذاشت که در میان باغی پرگل و خیلی زیبا بود. جا دارد اشاره کنم شهر میناب، یک شهر شاد با مردمانی واقعا خونگرم است که ما هم در شهر گشتیم و هم دوستان مینابی به دیدار ما آمدند، شهر دوست داشتنی و زیبایی است. میناب اینقدر زیباست که نیاز دارد یک هفته الی ده روز وقت بگذارید و خوب در آنجا گردش کنید.

6/1/1400

  • رفتیم به سمت درک، متاسفانه در طول مسیر یکی از موتورها خراب شد، تعمیر موتور طول کشید پس دو گروه شدیم، رفقا بعد از تعمیر ملحق شدند.
  • واقعا سواری و راندن در جاده‌های این استان، حال عجیبی دارد بس که زیباست.
  • در ساحل درک، تعدادی از دوستان خوبم کمپ زدند. ما هم به آنها پیوستیم و شب را در کنار دوستان چادر زدیم، دیداری تازه کردیم، کلی گفتیم و خندیدیم و صبح روز شنبه 7/1/1400 بعد از آب تنی به مسیر خود ادامه دادیم به سمت چابهار.
  • واقعا مسیر زیبایی است، این تکه از ایران که به همه‌ی طبیعت گردان عزیز که ندیدند پیشنهادش می‌کنم، بخصوص به دوچرخه سواران که پر از بده و بستان‌های به یاد ماندنی است.
  • و بالاخره چابهار زیبا . . .
  • ما از ورودی منطقه آزاد چابهار وارد شدیم و به جرأت میتوانم بگم که یکی از زیبا‌ترین و تمیز‌ترین ورودی شهرها در ایران است، با غروبی زیبا.
  • دوستم علی انتساری عزیز، با قطار آمد زاهدان و در نهایت در چابهار به ما ملحق شد تا انتهای سفر. برای استراحت شب، اقامتگاهی را در تهمین رزرو کرده بودیم که حدود 14 کیلومتر با چابهار فاصله داشت. شب را در آنجا استراحت کردیم.

8/1/1400

  • صبح از اقامتگاه که بیرون زدیم، اولین کاری که کردیم رفتن به کارواش و شستن موتورها بود. چون در ساحل درک، شن و آب دریا که شور هم است باعث صدمه به موتور می‌شود. فقط حواستان باشد که آب فشار قوی نباید به رادیات موتور بخورد. بعد از شستشوی موتورها، رفتیم که در چابهار زیبا گشتی بزنیم.
  • رفتیم به سمت اسکله بردیس زیبا، مسیر چابهار به بردیس خیلی زیبا است مثل فیلم‌ها! ولی قبلش رفتیم به دیدن درخت انجیر معابر، محیط زیبایی بود و کلی صنایع دستی خریدیم و به مسیر ادامه دادیم به سمت بریس، هر تکه از این جاده به یک شکل عجیبی است که موقع راندن جذبش می‌شوید. به جرأت می‌توان گفت یکی از زیباترین اسکله‌های باری، بریس است. سر راه وسایل مورد نیاز برای درست کردن چای آتشی بلوچی (دودپتی) هم گرفتیم و در اسکله با لذت بردن از منظره زیبا یک چای آتشی بلوچی هم خوردیم‌!
  • در ادامه از بازار سنتی چابهار و مرکز خرید منطقه آزاد چابهار هم دیدن کردیم.

10/1/1400

  • صبح از سمت اقامتگاهمان در رمین راه افتادیم به سمت راسک، بچه‌ها از ما جدا شدند و فقط من و علیرضا به سفر ادامه دادیم. رسیدیم راسک، نگویم از گرمی هوا، به قول علیرضا “هوا آتیشه آتیش‌!” کنار یک سوپرمارکت ایستادیم، استراحت کردیم و مسیر را به سمت ایرانشهر ادامه دادیم. جاده بسیار زیبا بود و گرم، به ایرانشهر که رسیدیم قبل از هر چیز رفتیم سمت قلعه بم پور که تا آفتاب است بتوانیم از آنجا دیدن کنیم. قدمت این قلعه برمیگردد به دوران ساسانیان و یک قلعه نظامی به شمار می‌آمده است. یکی از قلعه‎های مهم آسیا در زمان گذشته بوده. از قلعه بم پور برگشتیم به سمت ایرانشهر، تا شب را در یک اقامتگاه عالی سر کنیم. اقامتگاه خاله زبیده در محمدآباد بم پور قرار داشت و کلی کومه بزرگ و کوچک داشت. بسیار فضای خودمانی و دلنشینی داشت و با یک غذای محلی به نام کپوره از ما استقبال گرمی کردند.
  • برای شام هم از قبل به خاله زبیده عزیز سفارش داده بودیم، غذاهای سنتی و دست پخت خاله زبیده قابل وصف نیست، بسیار تمیز و خوشمزه بود.

11/1/1400

  • صبح از خاله زبیده خداحافظی کردیم و رفتیم بم و برای استراحت، بوم‌گردی نخل و نارنج رو انتخاب کردیم. طراحی معماری بسیار خوب و با سلیقه‌ای داشت و یک فضای دل انگیز در شب.

12/1/1400

  • صبح که خواستیم حرکت کنیم، متوجه شدیم موتور علیرضا پنچر شده. مدیریت خوب اقامتگاه نخل و نارنج پمپ باد برای‌ما آورد و تا پنچرگیری موتور را رساندیم.
  • در ادامه رفتیم به سمت شهداد زیبا و از دیدن کلوتها در مسیر بسی لذت بردیم. بعد از سیل‌های اخیر سراسری، دریاچه‌ای در شهداد به وجود آمد که تبدیل به جاذبه‌ی گردشگری شد. البته علیرضا هم تنی به آب زد و اینکه اصلا این کار را پیشنهاد نمی‌کنم، نگاه به زلالی آب نکنید. بخاطر وجود نمک زیاد در آب اصلا توصیه نمی‌کنم.
  • ادامه دادیم مسیر را به سمت کرمان و شب به اقامتگاه شهباز رسیدیم، فضای سنتی و تمیزی اقامتگاه شهباز خستگی را از تن ما درآورد.

13/1/1400

  • صبح با بدرقه‌ی صمیمانه‌ی خانم شهباز مدیر محترم و مهربان اقامتگاه شهباز، شهر کرمان را ترک کردیم و مسیر را ادامه دادیم به سمت شهر یزد. در مسیر، دوست قدیمی و عزیز بنده، آقای محمد دهقان با من تماس گرفت و جویای احوال شد. در نهایت از ما دعوت کرد که به یزد رسیدیم مهمان ایشان باشیم. محمد امین پسر 7 ساله محمدجان که قهرمان موتور‌سواری نونهالان یزد هم است، از دیدن ما خیلی خوشحال شد و تا نشستیم، شروع کرد برای ما تعریف از موتور‌سواری‌هاش و مسابقاتی که شرکت کرده، با لهجه شیرین یزدی‌اش !
  • چند ساعتی را اختصاص دادیم به یزد گردی و گذری داشتیم به مناطقی با بافت سنتی یزد. واقعا یزد را حداقل دو هفته باید وقت گذاشت و از تک تک کوچه، خیابون، خونه، کافه‌هایش لذت برد‌!

14/1/1400

  • صبح آماده‌ی ادامه سفر شدیم و محمد امین، مرد کوچک موتور سوار، ما را بدرقه کرد. در مسیر شهر قم نزدیک مجتمع خدماتی مهر و ماه، چند نفر موتور سنگین‌سوار قمی توجه ما را جلب کردند، دیدیم به سمت ما آمدن و برای خوش آمد‌گویی دو طرف ما قرار گرفتند و تک چرخ زدند! صحنه‌ی هیجان‌انگیزی هم برای خود ما و هم برای بقیه ماشین‌ها و مسافرین در جاده بود‌! برای دیدار با این دوستان و کمی استراحت وارد مجتمع خدماتی مهر و ماه شدیم، دوستان قمی سلام و علیک گرمی با ما داشتند و کاشف به عمل آمد که از فالوورهایم در اینستاگرام هستند!
  • زنجیر چرخ علی کمی شل شده بود، دوستان قمی سری دست به کار شدند و زنجیر چرخ را برای ما تنظیم کردند! و در نهایت بعد از کمی گپ و گفت صمیمی و دوستانه، عکس یادگاری گرفتیم و خداحافطی کردیم و به سمت تهران راه افتادیم‌!
  • ساعت 8 شب 14 فروردین، با کوله‌باری از تجربه و خاطره‌های خوب به تهران رسیدیم.

 

اینستاگرام ماهنامه

اینستاگرام بابک ابراهیمی

 

 

 

 

خاطرات سفر با موتور

خاطرات سفر با موتور

خاطرات سفر با موتور

خاطرات سفر با موتور

خاطرات سفر با موتور

خاطرات سفر با موتور

 

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.